معنی فارسی unrivalled
C1بدون رقیب، بیهمتا، استفاده میشود برای توصیف چیزی که در آن حوزه هیچ مشابهی ندارد.
Having no rival or equal; unmatched.
- adjective
adjective
معنی(adjective):
Having no rival; better than any possible competitor
example
معنی(example):
استعداد او در این شهر بینظیر است.
مثال:
Her talent is unrivalled in this city.
معنی(example):
او دانش بینظیری از تاریخ داشت.
مثال:
He had an unrivalled knowledge of history.
معنی فارسی کلمه unrivalled
:
بدون رقیب، بیهمتا، استفاده میشود برای توصیف چیزی که در آن حوزه هیچ مشابهی ندارد.