معنی فارسی unshaken

B2

دست نخورده، به معنای اینکه فرد در برابر فشار یا چالش‌ها متزلزل نمی‌شود.

Not disturbed or affected; steadfast.

verb
معنی(verb):

To retract; to unfold.

adjective
معنی(adjective):

Not shaken.

example
معنی(example):

با وجود طوفان، اعتماد به نفس او دست نخورده باقی‌ماند.

مثال:

Despite the storm, her confidence remained unshaken.

معنی(example):

او سخنرانی خود را با ظاهری بدون تغییر ارائه داد.

مثال:

He delivered his speech with an unshaken demeanor.

معنی فارسی کلمه unshaken

: معنی unshaken به فارسی

دست نخورده، به معنای اینکه فرد در برابر فشار یا چالش‌ها متزلزل نمی‌شود.