معنی فارسی work one's passage

B2

کار کردن به منظور پرداخت هزینه سفر، معمولاً به شیوه‌ای که در برابر خدمات ارائه شده غذا یا محل اقامت دریافت کنند.

To work on a ship or other transport in exchange for the fare or cost of passage.

verb
معنی(verb):

To pay for one's voyage by working while on board, rather than by paying a fare.

example
معنی(example):

او مجبور شد برای پرداخت هزینه سفر در کشتی کار کند.

مثال:

He had to work his passage on the ship to afford the journey.

معنی(example):

مسافران جوان معمولاً برای صرفه‌جویی در هزینه، در سفر کار می‌کنند.

مثال:

Young travelers often work their passage to save money.

معنی فارسی کلمه work one's passage

:

کار کردن به منظور پرداخت هزینه سفر، معمولاً به شیوه‌ای که در برابر خدمات ارائه شده غذا یا محل اقامت دریافت کنند.