معنی فارسی yearningly
B1به حالت آرزو و حسرت، به معنای بیان اشتیاق و میل عمیق.
In a manner that expresses strong desire or longing.
- ADVERB
example
معنی(example):
او با حسرت نفس عمیق کشید در حالی که به غروب نگاه میکرد.
مثال:
He sighed yearningly as he looked at the sunset.
معنی(example):
موسیقی به طور خواهان نواخته شد و احساسات قوی ایجاد کرد.
مثال:
The music played yearningly, evoking strong emotions.
معنی فارسی کلمه yearningly
:
به حالت آرزو و حسرت، به معنای بیان اشتیاق و میل عمیق.