معنی فارسی affectioned
B2محبتدیده، کسانی که محبت را ابراز کرده یا دریافت کردهاند.
Having shown or received affection.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
گروه دوستان محبتآمیز همدیگر را حمایت کردند.
مثال:
The affectioned group of friends supported each other.
معنی(example):
او از طرف جامعه احساس محبت کرد.
مثال:
He felt affectioned by the community.
معنی فارسی کلمه affectioned
:
محبتدیده، کسانی که محبت را ابراز کرده یا دریافت کردهاند.