معنی فارسی besmoking

B1

فعل حال استمراری سیگار کشیدن که می‌تواند به صورت مداوم یا در حین فعالیت خاصی انجام شود.

The act of actively smoking something, usually a cigarette, continuously.

example
معنی(example):

او در حال حاضر در حال سیگار کشیدن است.

مثال:

He is besmoking a cigarette right now.

معنی(example):

در حین مطالعه، او متوجه می‌شود که اغلب در حال سیگار کشیدن است.

مثال:

While studying, she finds herself besmoking often.

معنی فارسی کلمه besmoking

: معنی besmoking به فارسی

فعل حال استمراری سیگار کشیدن که می‌تواند به صورت مداوم یا در حین فعالیت خاصی انجام شود.