معنی فارسی bound up in

B1

درگیر یا مشغول شدن به موضوع خاصی که ممکن است باعث فراموشی یا نادیده گرفتن چیزهای دیگر شود.

Deeply involved or emotionally engaged in a particular situation or activity.

example
معنی(example):

او آنقدر در کارش مشغول بود که فراموش کرد غذا بخورد.

مثال:

She was so bound up in her work that she forgot to eat.

معنی(example):

او در افکارش گرفتار است و نمی‌بیند که زمان می‌گذرد.

مثال:

He is bound up in his thoughts and doesn’t notice the time passing.

معنی فارسی کلمه bound up in

: معنی bound up in به فارسی

درگیر یا مشغول شدن به موضوع خاصی که ممکن است باعث فراموشی یا نادیده گرفتن چیزهای دیگر شود.