معنی فارسی bound up with
B1به نوعی به چیزی ارتباط داشتن یا وابسته بودن و نشاندهنده تاثیرپذیری متقابل است.
Interconnected or intertwined with something else, often indicating a deep relationship.
- IDIOM
example
معنی(example):
زندگی او به تاریخچه خانوادهاش گره خورده است.
مثال:
His life is bound up with his family's history.
معنی(example):
این پروژه به نیازهای جامعه وابسته است.
مثال:
The project is bound up with the community's needs.
معنی فارسی کلمه bound up with
:
به نوعی به چیزی ارتباط داشتن یا وابسته بودن و نشاندهنده تاثیرپذیری متقابل است.