معنی فارسی break one's neck to do something
B1بیش از حد تلاش کردن برای به دست آوردن چیزی یا انجام کاری.
To exert oneself excessively to achieve a goal or complete a task.
- IDIOM
example
معنی(example):
من مجبور شدم برای اینکه پروژه را به موقع تمام کنم، خیلی سخت تلاش کنم.
مثال:
I had to break my neck to finish the project on time.
معنی(example):
او خیلی سخت تلاش کرد تا آن ترفیع را در محل کارش به دست بیاورد.
مثال:
She broke her neck to earn that promotion at work.
معنی فارسی کلمه break one's neck to do something
:بیش از حد تلاش کردن برای به دست آوردن چیزی یا انجام کاری.