معنی فارسی compensativeness

B1

ویژگی یا حالت جبران‌کنندگی و تأمین حقوق و مزایا.

The quality of being compensatory.

example
معنی(example):

جبران‌پذیری این سیاست توسط کارکنان قدردانی شد.

مثال:

The compensativeness of the policy was appreciated by the employees.

معنی(example):

جبران‌پذیری او باعث شد تا همه احساس شامل بودن کنند.

مثال:

Her compensativeness ensured everyone felt included.

معنی فارسی کلمه compensativeness

: معنی compensativeness به فارسی

ویژگی یا حالت جبران‌کنندگی و تأمین حقوق و مزایا.