معنی فارسی compensator
B1ابزاری برای جبران و تعدیل یک وضعیت یا سیستم.
A device or substance used to compensate or adjust.
- NOUN
example
معنی(example):
یک جبرانکننده میتواند برای تعادل سیستم استفاده شود.
مثال:
A compensator can be used to balance the system.
معنی(example):
مهندس نوع جدیدی از جبرانکننده را برای ماشینآلات طراحی کرد.
مثال:
The engineer designed a new type of compensator for the machinery.
معنی فارسی کلمه compensator
:
ابزاری برای جبران و تعدیل یک وضعیت یا سیستم.