معنی فارسی compulsatorily

B2

به طریقی که الزامی است و نمی‌توان از آن اجتناب کرد.

In a manner that is compulsory or mandatory.

example
معنی(example):

کارمندان باید به‌طور اجباری در جلسات آموزشی شرکت کنند.

مثال:

Employees must attend training sessions compulsatorily.

معنی(example):

این برنامه به‌طور اجباری توسط دولت عملیاتی شد.

مثال:

The program was implemented compulsatorily by the government.

معنی فارسی کلمه compulsatorily

: معنی compulsatorily به فارسی

به طریقی که الزامی است و نمی‌توان از آن اجتناب کرد.