معنی فارسی compulse
B1مجبور کردن، به عمل وادار کردن یا اجبار به انجام کاری.
To force someone to do something.
- VERB
example
معنی(example):
آنها ممکن است فرزندانشان را مجبور کنند که تکالیفشان را تمام کنند.
مثال:
They may compulse their children to finish their homework.
معنی(example):
قوانین اعضا را مجبور به رعایت میکنند.
مثال:
The rules will compulse adherence from all members.
معنی فارسی کلمه compulse
:
مجبور کردن، به عمل وادار کردن یا اجبار به انجام کاری.