معنی فارسی courtierly
B2به شیوهای که یادآور آداب و رفتارهای درباری است.
In a manner befitting a courtier; dignified, flattering, or graceful.
- ADVERB
example
معنی(example):
او به شیوهای درباری صحبت کرد و همیشه همه را تحسین میکرد.
مثال:
He spoke in a courtierly fashion, always flattering everyone.
معنی(example):
حرکات او در رقص باوقار و درباری بود.
مثال:
Her movements were graceful and courtierly in the dance.
معنی فارسی کلمه courtierly
:
به شیوهای که یادآور آداب و رفتارهای درباری است.