معنی فارسی courtiership
B2مقام یا وضعیت یکی از درباریان که شامل خدمات به دربار است.
The position or role of a courtier in a royal court.
- NOUN
example
معنی(example):
درباریگری او تأثیر زیادی در دربار به ارمغان آورد.
مثال:
His courtiership brought him great influence at court.
معنی(example):
درباریگری مشاوران پادشاه برای اتخاذ تصمیمات حیاتی بود.
مثال:
The courtiership of the king’s advisors was crucial for decision-making.
معنی فارسی کلمه courtiership
:
مقام یا وضعیت یکی از درباریان که شامل خدمات به دربار است.