معنی فارسی crawlingly
B1خزندهوار، به شکلی که شبیه به خزیدن یا حرکت آرام باشد.
In a manner that resembles crawling or moving slowly and carefully.
- ADVERB
example
معنی(example):
مار به آرامی و به صورت خزنده بر زمین حرکت کرد.
مثال:
The snake moved crawlingly across the ground.
معنی(example):
او کودک را دید که به آرامی در ناحیه علفی کاوش میکرد.
مثال:
She observed the child crawlingly exploring the grassy area.
معنی فارسی کلمه crawlingly
:
خزندهوار، به شکلی که شبیه به خزیدن یا حرکت آرام باشد.