معنی فارسی discriminatingness

B2

کیفیت یا ویژگی تمایز در انتخاب یا ارزیابی.

The quality of being discerning.

example
معنی(example):

تفکیک‌گر بودن او در سلیقه، او را به یک کیوریتور عالی تبدیل کرد.

مثال:

Her discriminatingness in taste made her a great curator.

معنی(example):

تفکیک‌گر بودن در قدردانی از هنر ضروری است.

مثال:

Discriminatingness is essential in art appreciation.

معنی فارسی کلمه discriminatingness

: معنی discriminatingness به فارسی

کیفیت یا ویژگی تمایز در انتخاب یا ارزیابی.