معنی فارسی disembrangle

B1

دیسیمبرگلن، عمل باز کردن یا خالی کردن از پیچیدگی، اغلب در مورد اشیاء یا رشته‌های پیچیده.

To untangle or free something that has become entangled, often used in reference to strings or cords.

example
معنی(example):

کودک سعی کرد تا رشته‌ی بادبادک را از درخت دیسیمبرگلن کند.

مثال:

The child tried to disembrangle the kite string from the tree.

معنی(example):

دیسیمبرگلن به معنای باز کردن چیزی است که به هم پیچیده شده است.

مثال:

To disembrangle means to untangle something that is caught.

معنی فارسی کلمه disembrangle

: معنی disembrangle به فارسی

دیسیمبرگلن، عمل باز کردن یا خالی کردن از پیچیدگی، اغلب در مورد اشیاء یا رشته‌های پیچیده.