معنی فارسی disenchain
B1رها کردن از زنجیرهها یا وابستگیهای منسوخ یا ناخواسته.
To free someone or something from chains or restrictions.
- VERB
example
معنی(example):
سیاست جدید هدفش این است که شرکت را از رویههای منسوخ رها کند.
مثال:
The new policy aims to disenchain the company from outdated practices.
معنی(example):
عادتهای قدیمی را رها کن تا سبک زندگیات بهبود یابد.
مثال:
Disenchain old habits to improve your lifestyle.
معنی فارسی کلمه disenchain
:
رها کردن از زنجیرهها یا وابستگیهای منسوخ یا ناخواسته.