معنی فارسی disenjoyment
B1عدم لذت بردن، حالتی که فرد از تجربهای خوشحال یا راضی نیست.
The state of not enjoying or having a lack of enjoyment.
- NOUN
example
معنی(example):
عدم لذت بردن از این تجربه او را ناامید کرد.
مثال:
The disenjoyment of the experience left him frustrated.
معنی(example):
عدم لذت بردن میتواند زمانی رخ دهد که انتظارات برآورده نشود.
مثال:
Disenjoyment can occur when expectations are not met.
معنی فارسی کلمه disenjoyment
:
عدم لذت بردن، حالتی که فرد از تجربهای خوشحال یا راضی نیست.