معنی فارسی disjudication

B1

فرایند عدم قضاوت یا بررسی یک مسأله به دلیل چالش‌ها و تناقضات.

The act of refraining from making a judgment or decision.

example
معنی(example):

داوری در مورد این پرونده به دلیل شواهد متضاد غیرقابل اجتناب بود.

مثال:

The disjudication of the case was unavoidable due to conflicting evidence.

معنی(example):

فرایند داوری ممکن است طولانی و پیچیده باشد.

مثال:

The disjudication process can be lengthy and complex.

معنی فارسی کلمه disjudication

: معنی disjudication به فارسی

فرایند عدم قضاوت یا بررسی یک مسأله به دلیل چالش‌ها و تناقضات.