معنی فارسی dispergation

B1

عمل یا نتیجه پراکنده شدن؛ به ویژه در زمینه نور و مواد.

The action or process of distributing things or separating into parts.

example
معنی(example):

پراکندگی نور الگوهای زیبایی ایجاد کرد.

مثال:

The dispergation of light created beautiful patterns.

معنی(example):

درک پراکندگی در اپتیک بسیار مهم است.

مثال:

Understanding dispergation is important in optics.

معنی فارسی کلمه dispergation

: معنی dispergation به فارسی

عمل یا نتیجه پراکنده شدن؛ به ویژه در زمینه نور و مواد.