معنی فارسی driftingly

B1

به طرز سرگردان، اشاره به حالتی از صحبت کردن یا حرکت که بدون هدف به جلو می‌رود.

In a manner that is aimless or wandering; without a fixed purpose.

example
معنی(example):

او به طور سرگردان درباره رویاهایش صحبت کرد.

مثال:

She spoke driftingly about her dreams.

معنی(example):

قایق به آرامی در دریاچه حرکت کرد.

مثال:

The boat moved driftingly across the lake.

معنی فارسی کلمه driftingly

: معنی driftingly به فارسی

به طرز سرگردان، اشاره به حالتی از صحبت کردن یا حرکت که بدون هدف به جلو می‌رود.