معنی فارسی expediently
B1به شیوهای که سریع و کارا باشد، به منظور دستیابی به نتیجهی مطلوب.
In a manner that is advantageous, helping to save time or effort.
- ADVERB
example
معنی(example):
او بهطور فایدهبخش به مشکل پرداخت.
مثال:
She addressed the problem expediently.
معنی(example):
آنها بهطور فایدهبخش کار کردند تا پروژه را بهموقع تمام کنند.
مثال:
They worked expediently to finish the project on time.
معنی فارسی کلمه expediently
:
به شیوهای که سریع و کارا باشد، به منظور دستیابی به نتیجهی مطلوب.