معنی فارسی fastuous

B1

حالت یا صفت چیزی که نازپرورده یا تجملی است.

Characterized by ostentation; showy and luxurious.

example
معنی(example):

سبک زندگی نازپرورده او در مهمانی‌های extravagant او مشهود بود.

مثال:

His fastuous lifestyle was evident in his extravagant parties.

معنی(example):

آنها از نمایش‌های نازپرورده پرهیز کردند و سادگی را انتخاب کردند.

مثال:

They avoided fastuous displays in favor of simplicity.

معنی فارسی کلمه fastuous

: معنی fastuous به فارسی

حالت یا صفت چیزی که نازپرورده یا تجملی است.