معنی فارسی finickiness
B2حالت وسواس و بدقلقی در انتخاب یا تصمیمگیری.
The quality of being finicky; excessive concern with details.
- NOUN
example
معنی(example):
وسواس او باعث میشود که نتواند از وعدههای غذایی لذت ببرد.
مثال:
His finickiness makes it hard for him to enjoy meals.
معنی(example):
وسواس او زمانی که غذایی را رد کرد، مشخص بود.
مثال:
Her finickiness was apparent when she rejected the dish.
معنی فارسی کلمه finickiness
:
حالت وسواس و بدقلقی در انتخاب یا تصمیمگیری.