معنی فارسی foreswearing
B2عمل کنار گذاشتن و ترک کردن چیزی به طور جدی.
The act of renouncing or abandoning something, especially a belief or habit.
- VERB
example
معنی(example):
کنار گذاشتن عادات قدیمی میتواند دشوار باشد.
مثال:
Foreswearing old habits can be difficult.
معنی(example):
او به خاطر کنار گذاشتن هر چیزی که به سلامت او آسیب میزند شناخته شده است.
مثال:
She is known for foreswearing anything that harms her health.
معنی فارسی کلمه foreswearing
:
عمل کنار گذاشتن و ترک کردن چیزی به طور جدی.
