معنی فارسی forkiness
B1چنگالی بودن، وضعیت یا ویژگی چیزی که به چنگال شبیه است.
The quality or state of being fork-like.
- NOUN
example
معنی(example):
چنگالی بودن طراحی همه را تحت تأثیر قرار داد.
مثال:
The forkiness of the design impressed everyone.
معنی(example):
آنها در مورد چنگالی بودن غذاهای محلی صحبت کردند.
مثال:
They discussed the forkiness of the local cuisine.
معنی فارسی کلمه forkiness
:
چنگالی بودن، وضعیت یا ویژگی چیزی که به چنگال شبیه است.