معنی فارسی hulkingly

B1

به صورت بزرگ و سنگین، به ویژه در حرکات یا رفتار.

In a manner that is massive or unwieldy.

example
معنی(example):

او به طرز بزرگی از درگاه عبور کرد.

مثال:

He moved hulkingly through the doorway.

معنی(example):

خرس بزرگی که خیلی بزرگ بود، کمپ‌نشینان را ترساند.

مثال:

The hulkingly large bear startled the campers.

معنی فارسی کلمه hulkingly

: معنی hulkingly به فارسی

به صورت بزرگ و سنگین، به ویژه در حرکات یا رفتار.