معنی فارسی imbranch

B1

عمل شاخه‌زنی؛ زمانی که یک گیاه یا درخت به شاخه‌های بیشتری تقسیم می‌شود.

To branch out; when a plant or tree divides into multiple branches.

example
معنی(example):

درخت شروع به شاخه‌زنی کرد و شاخه‌های خود را به‌طور وسیع گسترش داد.

مثال:

The tree began to imbranch, spreading its limbs wide.

معنی(example):

با جریان رودخانه، شروع به شاخه‌زنی به جوی‌های کوچکتر کرد.

مثال:

As the river flowed, it started to imbranch into smaller streams.

معنی فارسی کلمه imbranch

: معنی imbranch به فارسی

عمل شاخه‌زنی؛ زمانی که یک گیاه یا درخت به شاخه‌های بیشتری تقسیم می‌شود.