معنی فارسی immaterialized

B1

غیرمادی شدن به حالتی اطلاق می‌شود که در آن ویژگی‌های مادی از بین می‌روند.

Made non-material or intangible.

example
معنی(example):

او تجربه‌ای داشت که احساس می‌کرد کاملاً غیرمادی شده است.

مثال:

He had an experience where he felt completely immaterialized.

معنی(example):

کار هنرمند به عنوان بیان‌های غیرمادی احساس توصیف شده است.

مثال:

The artist's work has been described as immaterialized expressions of feeling.

معنی فارسی کلمه immaterialized

: معنی immaterialized به فارسی

غیرمادی شدن به حالتی اطلاق می‌شود که در آن ویژگی‌های مادی از بین می‌روند.