معنی فارسی implunge
B1فرو رفتن به داخل یا به عمق چیزی به طور ناگهانی یا با شدت.
To plunge into something deeply or suddenly.
- VERB
example
معنی(example):
او تصمیم گرفت که به آب یخ زده فرو برود.
مثال:
He decided to implunge into the icy water.
معنی(example):
غواص به دریا عمیق فرو خواهد رفت.
مثال:
The diver will implunge into the deep sea.
معنی فارسی کلمه implunge
:
فرو رفتن به داخل یا به عمق چیزی به طور ناگهانی یا با شدت.