معنی فارسی interbronchial

B2

مرتبط با یا بین برونش‌ها، که قسمت‌هایی از دستگاه تنفسی هستند.

Relating to or situated between the bronchial tubes in the respiratory system.

example
معنی(example):

پزشک راه‌های بین‌برونشی را در ریه بررسی کرد.

مثال:

The doctor checked the interbronchial passages in the lung.

معنی(example):

مطالعه بر روی ارتباطات بین‌برونشی در سیستم‌های تنفسی تمرکز داشت.

مثال:

The study focused on interbronchial communication in respiratory systems.

معنی فارسی کلمه interbronchial

:

مرتبط با یا بین برونش‌ها، که قسمت‌هایی از دستگاه تنفسی هستند.