معنی فارسی intercadence

B1

تناسب و هماهنگی در زمان بین حرکات یا صداها.

The rhythmic coordination between movements or sounds.

example
معنی(example):

رقصندگان با موسیقی در یکنواختی کامل حرکت کردند.

مثال:

The dancers moved in perfect intercadence with the music.

معنی(example):

تناسب زمانی برای یک اجرا هماهنگ ضروری است.

مثال:

Intercadence is essential for a harmonious performance.

معنی فارسی کلمه intercadence

:

تناسب و هماهنگی در زمان بین حرکات یا صداها.