معنی فارسی intermittencies

B2

جمع کلمه قطع و وصلی، نشان‌دهنده وضعیت‌هایی که در آن‌ها یک چیز به صورت متناوب وجود دارد.

The plural form of intermittency; instances of irregular occurrence.

example
معنی(example):

قطع و وصلی‌های خدمات توسط بسیاری از مشتریان مشاهده شد.

مثال:

The intermittencies in the service were noted by many customers.

معنی(example):

سیستم‌های مختلف می‌توانند ناپیوستگی‌های مختلفی داشته باشند که بر عملکرد تأثیر می‌گذارد.

مثال:

Different systems can have various intermittencies affecting performance.

معنی فارسی کلمه intermittencies

: معنی intermittencies به فارسی

جمع کلمه قطع و وصلی، نشان‌دهنده وضعیت‌هایی که در آن‌ها یک چیز به صورت متناوب وجود دارد.