معنی فارسی interoscillate
B2در نوسان کردن به طور متناوب، دو یا چند شیء در یک حرکت هماهنگ حرکت میکنند و به نوبت به جلو و عقب میروند.
To oscillate in a coordinated manner with another oscillating entity.
- VERB
example
معنی(example):
دو پاندول در حرکتی هماهنگ به طور متناوب نوسان میکنند.
مثال:
The two pendulums interoscillate in a synchronized motion.
معنی(example):
متناوب نوسان کردن به معنای نوسان کردن به جلو و عقب به طور همزمان است.
مثال:
To interoscillate means to swing back and forth together.
معنی فارسی کلمه interoscillate
:در نوسان کردن به طور متناوب، دو یا چند شیء در یک حرکت هماهنگ حرکت میکنند و به نوبت به جلو و عقب میروند.