معنی فارسی interoscillated

B2

به حالتی اشاره دارد که در آن دو یا چند شیء به طور همزمان نوسان کردند.

Describes a state where two or more entities oscillated in a coordinated manner.

example
معنی(example):

دو رقاص در طول اجرا به زیبایی نوسان متناوب داشتند.

مثال:

The two dancers interoscillated beautifully during the performance.

معنی(example):

ساعت‌ها دیروز به طور متناوب نوسان کردند و یک نمایش بصری خلق کردند.

مثال:

The clocks interoscillated yesterday, creating a visual spectacle.

معنی فارسی کلمه interoscillated

:

به حالتی اشاره دارد که در آن دو یا چند شیء به طور همزمان نوسان کردند.