معنی فارسی interpenetration
B2عمل یا فرآیند نفوذ متقابل، جایی که دو یا چند عنصر در یکدیگر وجود دارند یا تأثیر متقابل دارند.
The act of penetrating each other; often used to describe interactions between different entities or phenomena.
- NOUN
example
معنی(example):
نفوذ متقابل فرهنگها منجر به تبادل غنی ایدهها شد.
مثال:
The interpenetration of cultures led to a rich exchange of ideas.
معنی(example):
در شیمی، نفوذ متقابل میتواند توصیف کند که چگونه مولکولها ترکیب میشوند.
مثال:
In chemistry, interpenetration can describe how molecules combine.
معنی فارسی کلمه interpenetration
:
عمل یا فرآیند نفوذ متقابل، جایی که دو یا چند عنصر در یکدیگر وجود دارند یا تأثیر متقابل دارند.