معنی فارسی interrunning
B1عمل یا فرآیند همزمان در حال اجرا بودن یا همزمان ابرداخت در چند بخش یا سیستم.
The process of running multiple operations or systems at the same time.
- OTHER
example
معنی(example):
عملیات بینران در کارخانه به طور قابل توجهی تولید را افزایش داد.
مثال:
Interrunning operations in the factory increased output significantly.
معنی(example):
تیم بر روی همراستایی فرآیندهای خود برای بهبود همافزایی تأکید کرد.
مثال:
The team focused on interrunning their processes for better synergy.
معنی فارسی کلمه interrunning
:
عمل یا فرآیند همزمان در حال اجرا بودن یا همزمان ابرداخت در چند بخش یا سیستم.