معنی فارسی interstinctive
B1ویژگی یا واکنشی که به طور ذاتی و طبیعی در موجودات زنده بروز میکند.
Relating to behaviors or characteristics that are innate or instinctual.
- OTHER
example
معنی(example):
رفتار بینزمینی این گونه امکان سازگاریهای منحصر به فرد را فراهم میکند.
مثال:
The interstinctive behavior of the species allows for unique adaptations.
معنی(example):
او ویژگیهای بینزمینی حیوانات در طبیعت را مطالعه کرد.
مثال:
He studied the interstinctive traits of the animals in the wild.
معنی فارسی کلمه interstinctive
:
ویژگی یا واکنشی که به طور ذاتی و طبیعی در موجودات زنده بروز میکند.