معنی فارسی interstitially

B2

بطور بین‌فضایی، به شیوه‌ای که در فضاهای بین اجزای دیگر تجزیه یا حرکت کند.

In a manner relating to the spaces between structures or particles.

example
معنی(example):

ماده به صورت بین‌فضایی از فضاهای کوچک بین سلول‌ها عبور کرد.

مثال:

The substance moved interstitially through the small spaces between cells.

معنی(example):

مایع واقع در مناطق بین‌فضایی به حمل و نقل مواد مغذی کمک می‌کند.

مثال:

The interstitially located fluid helps in nutrient transport.

معنی فارسی کلمه interstitially

: معنی interstitially به فارسی

بطور بین‌فضایی، به شیوه‌ای که در فضاهای بین اجزای دیگر تجزیه یا حرکت کند.