معنی فارسی interstratify
B2به طور بینلایهای قرار دادن، به ویژه در زمینه زمین شناسی.
To arrange or deposit in alternating layers or strata.
- VERB
example
معنی(example):
زمینشناسان لایههای مختلف سنگ را به طور بینلایهای برای مطالعه تاریخ زمین بررسی میکنند.
مثال:
Geologists interstratify different rock layers to study Earth's history.
معنی(example):
فرایندهای رسوبی باعث میشود که سنگها در طول زمان به طور بینلایهای قرار بگیرند.
مثال:
The sedimentary processes cause rocks to interstratify over time.
معنی فارسی کلمه interstratify
:
به طور بینلایهای قرار دادن، به ویژه در زمینه زمین شناسی.