معنی فارسی interword
B1کلمهای که در زبانهای مختلف وجود دارد یا در یک زمینه مشترک استفاده میشود.
A word shared between two or more languages or contexts.
- NOUN
example
معنی(example):
کلمه مشترک بین دو زبان جالب است.
مثال:
The interword between the two languages is fascinating.
معنی(example):
ما یک کلمه مشترک پیدا کردیم که فرهنگهای مختلف را به هم متصل میکند.
مثال:
We found an interword that connects different cultures.
معنی فارسی کلمه interword
:
کلمهای که در زبانهای مختلف وجود دارد یا در یک زمینه مشترک استفاده میشود.