معنی فارسی intraspecies
B2مربوط به تعاملات و تغییرات که درون یک گونه خاص رخ میدهد.
Occurring within a species, especially in reference to competition or variation.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
رقابت درونگونهای میتواند بر دینامیکهای جمعیتی تأثیر بگذارد.
مثال:
Intraspecies competition can affect population dynamics.
معنی(example):
این مطالعه بر تنوعهای درونگونهای در این گونه تمرکز داشت.
مثال:
The study focused on intraspecies variations in the species.
معنی فارسی کلمه intraspecies
:مربوط به تعاملات و تغییرات که درون یک گونه خاص رخ میدهد.