معنی فارسی intraspecifically
B2بهطور خاص در سطح گونه، به تعاملات و تفاوتها در میان افراد یک گونه اشاره دارد.
In a manner that pertains to or occurs within a single species.
- ADVERB
example
معنی(example):
این ارگانیسمها از یکدیگر از نظر درونگونهای متفاوت بودند.
مثال:
The organisms were intraspecifically different from one another.
معنی(example):
از نظر درونگونهای، این گونهها نشاندهنده سازگاری فوقالعادهای بودند.
مثال:
Intraspecifically, the species showed remarkable adaptability.
معنی فارسی کلمه intraspecifically
:بهطور خاص در سطح گونه، به تعاملات و تفاوتها در میان افراد یک گونه اشاره دارد.