معنی فارسی lancination
B1عمل یا فرایند لانس کردن، مخصوصاً به شکل آسیب زننده.
The act or process of lancinating, especially in a harmful manner.
- NOUN
example
معنی(example):
لانس کردن درد شدیدی را به وجود آورد.
مثال:
The lancination caused severe pain.
معنی(example):
لانس کردن او در طول جراحی کاملاً قابل توجه بود.
مثال:
Her lancination during surgery was quite notable.
معنی فارسی کلمه lancination
:
عمل یا فرایند لانس کردن، مخصوصاً به شکل آسیب زننده.