معنی فارسی lifehold

B1

محل یا وضعیتی که فردی در آن احساس زندگی کامل و رضایت داشته باشد.

A state or condition in which one feels fully alive and satisfied.

example
معنی(example):

او با کوهنوردی در کوه‌ها یک زندگی واقعی در طبیعت پیدا کرد.

مثال:

He found a lifehold in nature by hiking in the mountains.

معنی(example):

باغ جامعه به یک مکان زندگی برای بسیاری از مردم تبدیل شد.

مثال:

The community garden became a lifehold for many people.

معنی فارسی کلمه lifehold

: معنی lifehold به فارسی

محل یا وضعیتی که فردی در آن احساس زندگی کامل و رضایت داشته باشد.