معنی فارسی obliquities
B2چندین حالت مایل یا غیرمستقیم، به ویژه در زمینه دادهها یا تاریخ.
Instances of being slanted or oblique; often refers to ambiguities or complexities in different contexts.
- NOUN
example
معنی(example):
تناقضات در دادهها نیاز به تحلیل بیشتری داشت.
مثال:
The obliquities in the data required further analysis.
معنی(example):
تناقضات تاریخی میتوانند نور بیشتری بر روی تمدنهای گذشته بیفکنند.
مثال:
Historical obliquities can shed light on past civilizations.
معنی فارسی کلمه obliquities
:
چندین حالت مایل یا غیرمستقیم، به ویژه در زمینه دادهها یا تاریخ.