معنی فارسی obliquitous

C1

دارای حالتی مایل یا غیرمستقیم، اغلب به صورت انقضای فلسفی یا نظری به کار می‌رود.

Having an oblique nature; often applied in philosophical or abstract contexts.

example
معنی(example):

ماهیت مایل نور آن را برای زندگی ضروری می‌کند.

مثال:

The obliquitous nature of light makes it essential for life.

معنی(example):

برخی از استدلال‌های فلسفی مایل هستند و درک آنها دشوار است.

مثال:

Some philosophical arguments are obliquitous and hard to grasp.

معنی فارسی کلمه obliquitous

: معنی obliquitous به فارسی

دارای حالتی مایل یا غیرمستقیم، اغلب به صورت انقضای فلسفی یا نظری به کار می‌رود.