معنی فارسی observative

B1

مشاهده‌گر، کسی که به جزئیات توجه می‌کند و از مشاهده برای درک بهتر استفاده می‌کند.

Having a keen ability to observe; attentive to details.

example
معنی(example):

طبیعت مشاهده‌گر او به او این امکان را داد که جزئیات کوچک را متوجه شود.

مثال:

Her observative nature allowed her to notice small details.

معنی(example):

واجد بودن دقت در مشاهده می‌تواند به شما کمک کند تا از محیط اطراف‌تان بیشتر بیاموزید.

مثال:

Being observative can help you learn more from your environment.

معنی فارسی کلمه observative

: معنی observative به فارسی

مشاهده‌گر، کسی که به جزئیات توجه می‌کند و از مشاهده برای درک بهتر استفاده می‌کند.